پيام
+
فيد افشاگري:هرکي يه شيطنتي رو که تو دوران بچگيش انجام داده رو بگه؟؟؟؟
فيلسوف
91/5/19
فيلسوف
چرا محبت؟؟؟؟؟
فيلسوف
....
شاه توري
واي واي! دوران راهنمايي بود ي تيکه پشم شيشه بردم کلاس پشت گردن جلويي ماليدم اونم جلويش!همه مبتلا شدن! بعدم همه گردنشون رو گرفته بودند! دبير اومد سر کلاس...شلاق اورد!خودم کتک نخوردم!دي
*سحربانو*
ادعا ميكردم ميتونم روح احضار كنم يه نخ از زير فرش ميبستم به كناره ي فرش..يه مقوا و يه نعلبكي و حروف الفبا بعد از روح ميخواستم يه نشونه بده از خودش..و يواشكي نخ رو ميكشيدم..گوشه فرش ميومد بالا..دخترخاله ها و پسرخاله هامم اولش قفل ميكردن از ترس..و بعد چند ثانيه بهت كليي جيغ ميكشيدن يه حالي ميداد
فيلسوف
يه سال ماه رمضان بود منو دختر همسايه مون باهم رفته بوديم مسجد محلمون (حدود 10ساله بوديم) وقتي داشتيم برميگشتيم يکي از دوستامونو ديديم بعد با هم رفتيم تو کوچه شون و مشغول بازي شديم.....وقتي برگشتيم خونه ديگه دير وقت بود و مامانم منو دعوا کرد.......
فيلسوف
سحر بانو بيچاره دختر خاله ها و پسر خاله هات
فيلسوف
اقا مجيد خودتونم از اون غذاي خوشمزه خورديد؟؟؟
فيلسوف
فيلسوف
من سال سوم راهنمايي با بچه هاي کلاسمون يه بادکنک برديم سر کلاس وقتي معلممون(معلم فيزيک بود تازه مرد بود) تو اوج درس دادن بود ما هم اون بادکنکو ترکونديم ........انقدر حال داد.......
عاشق تنها...
دوران دبستان،مدرسه مون 2 شيفته بود!يه روز يه نفر از شيفت ظهر کتاب تاريخش رو جا گذاشته بود!!ما هم نامردي نکرديم و با خودکار افتاديم به جونش و يه ذره اش رو هم سفيد نذاشتيم!آخرش هم او رفتيم و همه انداختن گردن من،منم مجبور شدم کتاب خودم رو بدم بهش!!!!
فيلسوف
عاشق تنها خودت چه کار کردي؟؟؟
فيلسوف
....
عاشق تنها...
عاشق تنها...
منم دوستام لوم دادن وگر نه کتابه جاش امن بود!
عاشق تنها...
مامانم رفت از انقلاب برام کتاب خريد فيلسوف!
فيلسوف
من با دوستم ميرفتيم معما هاي رياضي رو که سرکاري بودن پيدا ميکرديم ميداديم معلم رياضي مون حل کنه ......وقتي يه کم روش فکر ميکرد ونميتونست اونو حل کنه ما انقدر حال ميکرديم تازه جوابشو هم بهش نميداديم تا بمونه تو خماري.........
فيلسوف
عشق تنها به مامانت چي گفتي؟؟؟؟
فيلسوف
فيلسوف
من يه بار با دوستام برا همون معلم مرد فيزيکمون روز معلم يه جعبه خوشگل کادو گرفتيم بعد توش يه بسته چيپس با يه چندتا از گچ هاي مدرسه رو گذاشتيم توش. و گذاشتيمش رو ميزش............وقتي بازش کرد انقدر قيافش باحال شده بود........
فيلسوف
پس مححبت برا همين نمي خواستي بگي؟؟؟؟
عشق4
نموخام
فيلسوف
عشق 4 تو چيکار کردي؟؟؟
فيلسوف
اقا مجيد شما ديگه کاري نکرديد؟؟
عشق4
نموخام بگم تادلت بخواد شيطاني كردم
عاشق تنها...
به مامانم هم راستش رو گفتم...با شهامت و افتخار
فيلسوف
خب بگو ما هم يکم بخنديم......
فيلسوف
محبت تودوران مدرسه چي ؟؟؟شيطون بودي يا نه؟؟؟
فيلسوف
افرين.....اونوقت کتک نخوردي يا مامانت دعوات نکرد؟؟؟
فيلسوف
بگو محبت...
فيلسوف
اقا مجيد اينجا فيد افشاگري هر کاري کردي بدون رودروايسي بگو خجالت نکش مث محبت......
عشق4
محبت دوباره يه بار فايده نداره
عشق4
عجب منم از اين كارها ميكردم
فيلسوف
ههههههه
فيلسوف
من يه بار بچه که بودم يکي از لباس هايي رو که خيلي دوسش داشتمو وقتي مامانم خواب بود با قيچي جرواجرش کردم.....
عشق4
من هم شر كلاسم هم فيلسوف كلاس
فيلسوف
مث من
فيلسوف
محبت تو همش تو کار ادامسي نه؟؟؟
عشق4
هههههههههههههه
عشق4
خوب عزيز لابت جوش اوردي
فيلسوف
ما هم مث شما بوديم .......ببينم مگه نمره انظباط از20 نيست؟؟؟هههههه
عاشق تنها...
دعوا کرد ولي کتک نه
عشق4
من با اينكه شر بودم ولي خدايش خانم ها خيلي دوسم داشتن هميشه هم خانما طرف دار من بودن
فيلسوف
شايد اعصابتو خرد کرده......
عشق4
راست ميگه داش مجيد
فيلسوف
چقدر بد جنسي محبت.هههههه
فيلسوف
هههه
فيلسوف
......
فيلسوف
من يه بار چهارشنبه سوري بود از بالا پشت بوم يه ترقه انداختم تو حياط نزديک بود بره زير ماشين همسايه........
فيلسوف
بگو فقط بي ادبي نباشه.....
فيلسوف
من به بار ميخواستم برا زورنامه ديواري از اين کاغذاي قديمي که دورش سوخته درس کنم دوستم گفت کبريت بزن بعد زود خاموشش کن ....چشمتون روز بد نبينه منم اومدم درس کنم کسي هم خونمون نبود همين کخ کبريت زدم کاغذه سوخت تارزه رو ميزيمونم سوخت دست خودمم سوخت......
عشق4
نه تورو خدا كار داشته باش
فيلسوف
باحال بود.....
عشق4
نه بابا بزرگ
فيلسوف
اقا مجيد ميخواستي خاطره بگي چي شد؟؟؟؟
آشناي قريب
اون زمان که خيلي بچه بودم يه روز به داداش کوچکترم گفتم بيا بريم کبريت بازي ، تا تونستيم کبريت سوزونديم (خيلي حال ميداد) اما يه دفعه ديدم مامانم بالاي سرمدنه وداره دادو بيداد ميکنه که چرا کبريت بازي کرديم ، منم کم نياوردم گفتم به مامانم گفتم تقصير داداشم بوده وهمش اون بازي ميکرده.بعد مامانم دست منو وداداشم گرفت برد آشپزخونه ( آشپزخونه ما خيلي کوچيک بود) منم داداشم انداختم جلو ومامانم توي دهن داداشم
عشق4
دست گل ش درد نكنه
آشناي قريب
فلفل ريخت، وزماني که مامانم داشت توي دهن داداشم فلفل ميريخت من هم رفتم جعبه فلفل برداشتمو بو کردم و حسابي سوختم ، وقتي مامانم اومد سر وقتم من همش ميگفتم من فلفلا رو بو کردم وسوختم ديگه نميخواد توي دهنم بريزي ولي مامانم قبول نکرد وحسابس توي دهنم فلفل ريخت ومنم دوبله سوختم
فيلسوف
من يه بار با يکي از عمو هام که يکم بزرگتر من بود کشتي گرفتم بعداز بازوش يه گاز محکم گرفتم چند روز بعد که ديدمش جاي گاز من کبود شده بود...هههههه
فيلسوف
اقا مجيد فعلا عکس در اي باره ندارم بعدا ميذارم.....
فيلسوف
اااامحبت دوباره....
فيلسوف
بچه ها ديگه خاطره نداريد....؟؟؟
فيلسوف
هههه اون ديگه کي بوده که بيدار نشده....
فيلسوف
هستي جوون همين جا خاطره خوبتو بگو......حال ندارم عوضش کنم....
فيلسوف
محبت تو چه کارايي ميکري....
فيلسوف
من بابام از مکه يه نوع عطر اورده بود برا خنده و به همه هم ميزديم .انقدر بد بو بود عطره که نگو تازه هرچي ميشستي بدتر ميشد......ههههه
فيلسوف
نه مرسي...
فيلسوف
خب يچه ها مرسي خاطراتون خيلي باحال بودن خيلي خنديديم من ديگه بايد برم ....باي
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید